سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گمنام
قالب وبلاگ

هر کسی میتونه با یه نام کاربری وارد فضای اینترنت بشه حالا خوب یا بد باشه

بعضی که میان واقعا طلبه هستند و مذهبی و دروغگو نیستند و کاری به کار کسی ندارند و واقعا تاثیر گذار هستند

اما بعضیاشون بلد نیستند و همه اش انسان را زده میکنند و فقط لطمه به مذهبی ها میزنند

اما بعضیاشون واقعا طلبه نیستند مذهبی نیستند و فقط پشت این نقاب قایم شده اند که به اهدافشون برسند

بعضی هم فقط برای تخریب آمده اند حالا به چه هدفی خدا میداند

البته بعضی هم که ادعای مذهبی بودن ندارند... حالا یا کاری به کار کسی دارند یا نه... این زیاد اهمیت نداره و دلسوز نیست

اما مسئله مهمی است که باید به آن توجه کرد

نباید حساب هر کسی که نام کاربریش مذهبی هست به نام همه مذهبی ها گذاشت...شاید واقعا خبر ندارد که چه ضربه ای میزند و یا واقعا برای تخریب آمده است

دیگر اینکه اگر ادعای طلبه بودن یا مذهبی بودن یا انتساب به شهدا را داریم بدانیم که...

این خاطرات شهید احمد متوسلیان و شهید چمران هست...اگر منتسب شهیدان هستید راهشان اینگونه بود

اینقدر زیاده این خاطرات که موندم کدومش رو کپی کنم

حاج احمد آمد طرف بچه‌ها. از دور پرسید «چی شده؟» یک نفر آمد جلو و گفت «هرچی به‌ش گفتیم مرگ بر صدام بگه، نگفت. به امام توهین کرد، من هم زدم توی صورتش.»

حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش.

کجای اسلام داریم که می‌تونید اسیر رو بزنید؟! اگه به امام توهین کرد، یه بحث دیگه‌س. تو حق نداشتی بزنیش.

... 

زخمی شده بود.پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود. بچه ها لباس‌هایش را شسته بودند. خبردار که شد،بلند شد برود لباس های آن ها را بشوید.

گفتم «برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفته‌ن. اگه گچ خیس بشه، پاتون عفونت می‌کنه.»

گفت «هیچی نمی‌شه.»

رفت توی حمام و لباس همه بچه ها را شست. نصف روز طول کشید. گفتیم الآن تمام گچ نم برداشته و باید عوضش کرد.

اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود.

می‌گفت «مال بیت المال بود، مواظب بودم خیس نشه.»

....

نشسته بود زار زار گریه می کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه می دانستم این جوری می کند؟ می گویم "مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته." کی باور می کند؟

اگر هم کاربری طلبه باشد بداند که علمای واقعی چگونه در امر به معروف عمل میکردند و طلبه واقعی کیست

شیخ محمد تقی بافقی یکی از علمای بزرگ و جلیل القدر و صاحب مقامات و کرامات و در امربه معروف و نهی از منکر بسیار سختگیر و شجاع و بی باک بود،

چنانکه در یکی از حمامهای قدیم دید سرهنگی ریشش را می تراشد. نزدیک آمد و به او گفت: مگر نمی دانی که در اسلام تراشیدن ریش حرام و گناه است؟ چگونه به این گناه اقدام می کنی؟  

سرهنگ از جرأت و اهانت ایشان عصبانی شد و کشیده ای به صورت شیخ زد و گفت: به تو چه که من ریشم را می تراشم؟ 

شیخ باکمال خونسردی مانند پدری دلسوز که فرزندش را نصیحت می کند، طرف دیگر صورتش را به سمت او گرفت و فرمود: یک سیلی هم به این طرف صورتم بزن، ولی خواهش می کنم ریشت را نتراش. 

سرهنگ از مشاهده این حلم و موعظه خیرخواهانه از عمل خود پشیمان شد و از سلمانی حمام پرسید: این آقا کیست؟ 

سلمانی گفت: این آقا شیخ محمد تقی بافقی است. 

سرهنگ چون شیخ را شناخت بیشتر ناراحت و پشیمان شد. آمد دست آقا را ببوسد و عذرخواهی نمود و بعد به دست ایشان توبه کرد و بالاخره از نفس پاک شیخ عاقبت بخیر شد.(2)

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: المؤمن مراة اخیه یمیط عنه الذی (3)

رسول اکرم صلی الله و علیه و آله فرمود: مؤمن برای برادر خویش همانند آیینه است که بدیها را از او دور می سازد. 

پی نوشت ها :
1. امالی شیخ صدوق، ص 162
2. مردان علم در میدان عمل، ص 269
3. اخلاق فلسفی، ج1، ص 365


[ جمعه 91/3/19 ] [ 8:38 عصر ] [ گمنام ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

گمنامم. بعضی وقتا یه کار بدی میکنم نمیخوام کسی بفهمه... ولی وقتی یه کار خوبی انجام میدم میخوام همه بفهمن... ایشالا تو دنیای مجازی کار بدی انجام ندم تا ... ولی گمنامی عشقه... به قول اون شهید: دوست دارم هیچ کس مرا نشناسد... هیچ کس مرا دوست نداشته باشد... البته فقط حرفش رو تکرار میکنم و مال این حرفا نیستم
لینک دوستان
آرشیو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب



بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 29416